۱- حدود دو ماه جایی کارآموزی کردم که کار اصلیش، کمک به برگشت ایرانیهایی بود که برای پناهندگی رفته بودن، اما شرایطشون سخت تر شده بود و به دلایل مختلف دیگه دووم نمیوردن و میخواستن برگردن ایران. ازشون درخواست میشد که اگر میخوان ناشناس داستان پناهندگیشون رو بنویسن.
#RefugeeWeek2020
#RefugeeWeek2020
۲- یک قسمتی از داستانها غالباً مشابه بود. به ترکیه میرسیدن، یک نفر تضیمن میکنه که امن و راحت از مرز آبی میرسونه یونان. اما این یک دروغ بزرگ توی اکثر موارد بود. روز اول یک قایق کوچیک میبینن، که قراره با اون قایق برن. بهشون وعده داده میشه، که فقط اول راه با این میرن، اما جلوتر
۳- قراره سوار یک قایق بزرگ بشن و خیلی راحته و همه چی طبق روال پیش میره. ابن دروغه! کل مسیر باید با همین قایق کوچک برن. کل مسیر باید مصیبت بکشن، شاید محبور بشن حداقل وسایلی رو هم که با خودشون آوردن بندازن به آب
۴ - و حتی شاید تو این مسیر عزیزی رو از دست بدن.
من دیگه حوزه پناهنده کار نمیکنم و از وضعیت جدید اطلاعی ندارم و نمیدونم شرایط تغییر کرده با نه. اما کاش کاش کاش هیچ ایرانی دیگه ای از روش مشابه گول نخوره، مالش نره و مصیبت نبینه.
من دیگه حوزه پناهنده کار نمیکنم و از وضعیت جدید اطلاعی ندارم و نمیدونم شرایط تغییر کرده با نه. اما کاش کاش کاش هیچ ایرانی دیگه ای از روش مشابه گول نخوره، مالش نره و مصیبت نبینه.
۵- کاش همه، کشورشون، بهترین جا برای خودشون باشه. مصیبت پناهندگی نکشن و بتونن توی کشور خودشون بهترین زندگی رو داشته باشن.
۶ - حین نوشتن این توییت مرتب اشک ریختم، و چشام به در اتاق بود کسی نیاد در رو باز کنه فکر کنه حال چی شده که دارم اینجوری اشک میریزم. ادبیاتش احتمالا مشکل داره، اما حوصله اصلاحش رو ندارم و فکر میکنم چیزی که میخوام رو گفتم و پیامم رو رسوندم.